آمیتریسآمیتریس، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 1 روز سن داره

ثبت لحظاتی سخت شیرین

آدمها و رویاهاشون

دخترکم... این روزها خیلی وقت ها به آدمهای با استعدادی فکر میکنم که به اوچیزی که باید نرسیدن، و وابسته به دنیایی شدن که متعلق بهش نیستن.و از همه بدتر اینکه فراموش کردند چقدر مسئولن در رابطه با خودشون و نباید باور کنن که این حقشون از زندگی نیست. خیلی اوقات به این فکر میکنم که چی میشه یه ادم به جایی برسه که از نظر خیلی ها براش اون شرایط ناحقو نابجاست... ! چیزی غیر از رویاهاست؟ اینکه آدم بتونه بره سراغ خواستش.. به کم قانع نشه.. موانع و تجربه کنه و شکست و نپذیره؟ من اینطور فکر میکنم امروز که واقعا ذهنیت ماست که حداقل ۷۰%زندگی ما رو میسازه... . امروز بردمت نمایشگاه کتاب و برات کتاب خریدم. اونجا یه پسر افغانی دستمال فروش بود... باهاش حرف ...
14 ارديبهشت 1398

مامان بزرگ

مامان من بزرگ بشم ، تو میشی مامان بزرگ بچم.. یا عمه اش! نه مامان من عمه اش نمیشم میشم مامان بزرگش. مامان چرا میگن مامان بزرگ؟ یعنی مامانی که سنش بیشتره. عاره مامان. نه این مودبانه نیست. من به بچم ادب یاد میدم که به شما بگه مامان جون مامانم.! نخورمت؟ خودت بگو نخورمت من؟ ...
9 ارديبهشت 1398

۷ اردیبهشت ۹۸

امروز دانیال اومد خونمون.. تو کلی دوست داشتی بیاد اما وقتی اومد ناسازگار... خلاصه با کلی صحبت به توافق رسیدید! اینم دیروز بود... دامنت و انداختی گردنت و کلاه گداشتی سرت .. یعنی مرده اون فیگور گرفتنتن امروز خاله مهرنوش میخواست عکس بگیره بهت گفت امیتریس خاله بیا یکم بهم یاد بده چطود عکس بگیرم دوستت دارم...
7 ارديبهشت 1398
1